درخت بلوط

بایگانی

۱۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

      دوستِ دختر دایی از اون ور دنیا پیام داده که میخواد واسه تولد دختر داییه تور مسافرتی بگیره و یکم مشورت و اینا و تهش کد ملی اش رو میخواست. خب از کجا میاوردم واقعا؟! دست به دامن مهران شدم با کلی قسم و آیه که نفهمه ها. که ایشان با اطمینان خاطر گفت"الان اکی میکنم" و دو دقیقه بعد عکس کارت ملی رو فرستاد :)

بهش گفته بود عکس کارت ملی ات رو میدی برای زنبورای فلانی با کد ملی ات سهمیه ی شکر بگیریم؟

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۰ ، ۲۰:۰۱
تیستو

  برای دایی بزرگه پیامک تبریک روز پدر فرستادم در جواب نوشته : "سلام عزیز عزیز عزیز دلم..." خب اگر به این میگن پیامک، به بقیه ی نوشته های 70 کاراکتری آبکی که این طرف اون طرف ارسال میشه چی چی میگن؟!

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۲۲
تیستو

     نکته ای که این بار میخوام در موردش منبر برم، درده. وقتی درد دارید، اگر ملایم و قابل تحمل بود که هیچ، اما اگر شدید بود و شما رو از کار و زندگی و خواب و خوراک انداخت، دارو بخورید. مسکن بخورید. هیچ ایرادی نداره. اگر نگران سلامت کبد و کلیه ها هستید باید بگم که با مصرف معقول مسکن ها هیچ آسیبی بهشون وارد نمیشه. من و شما که آخرش قراره بمیریم، پس چه بهتر که زندگی با کیفیت تری داشته باشیم. واینکه باور بفرمایید تا حالا بخاطر تحمل درد به کسی نشان ذوالفقار و یا جایزه ی صلح نوبل ندادن.

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۳۹
تیستو

    سوسن خانم میگه بریم یه اسباب بازی بخریم و از طرف بابابزرگ بدیم به یومونچه بلکه روابط حسنه بشه. میگم خوبه ولی قبل از اینکه از طرف یومونچه هم متقابلا یه چیزی برای بابابزرگ بخرین، با بزرگ تر های خانواده جمع بشین و برین پیش بابابزرگ و با مقدمه چینی و یواش یواش، یه جوری که حالش بد نشه، بهش بگین که یومونچه قراره بیادش :)

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۲۳
تیستو

پشت تلفن بهم می گفت: لولی تیغی :|

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۰۰ ، ۱۸:۲۹
تیستو

   یکی از چیزهایی دلم می خواست نظرم رو در موردش بگم، آگاهی نسبت به قاعدگیه. خیلی ها ممکنه فکر کنن امروزه آگاهی نسبت به قاعدگی خیلی زیاده و همه دیگه اینچیزا رو میفهمن و نسبت به دوران قدیم خیلی پیشرفت محسوب میشه. بله پیشرفت محسوب میشه ولی نه اونقدری که فکرش رو بکنید. قبلا خیلی از آقایون حتی خبر نداشتن که خانم ها هر ماه همچین فازی رو از سر میگذرونند. الان به لطف فضای مجازی و البته رسانه ها این آگاهی بیشتر شده ولی خب نتیجه اش خیلی دندون گیر نیست. یعنی الان جای اینکه جماعت مرد بفهمن که بله "آن، رنجی است" فکر میکنن زنان در اون دوره معین دیوانه میشن! نه عزیزم دیوانه نمی شن فقط تحملشون کم میشه. یعنی آزار روحی و جسمی که روزهای دیگه تحملش میکنن توی اون دوره مشخص خارج از تحمل میشه. وگرنه افت هورمون های جنسی باعث نمیشه انسان عقل و شعورش رو از دست بده.

   حتی دیده شده در فضای مجازی آقایون با خوراکی هایی که برای دوست دختر/ همسر شون توی این دوره خاص می خرن شوآف میکنن. خب نادان، چیپس و پفک و پاستیل و ولواشک برای کسی که بخاطر افزایش پروستوگلاندین ها حرکات روده اش کند شده اصلا مناسب نیست. اگر خیلی خفن هستید و براتون مقدوره، همون کباب جیگر که جد و آبادتون بلد بودن رو برای خانم فراهم کنید. نه؟ همون شکلات که میخواید بخرید حدقل تلخ نباشه. نه؟ دمنوش بابونه یا زعفرون یا اویشن یا حتی همین چای نبات. نه؟ کیسه آب گرم.

و یکی از چیزهایی که خیلی باهاش برخورد میکنم توی درمانگاه مادرهایی هستن که دخترشون رو منع میکنن از حمام رفتن توی این دوران! ریلی؟! هنوز هم؟! بابا بچه خودش از دست خودش به تنگ اومده، درد داره، کلافه اس، نیاز به حمام داره چرا تمیزی و حس راحتی بعدش رو ازش دریغ میکنی؟!

خلاصه کلام اینکه قبلا ما برای یادگیری دستمون خیلی بسته بود. الان تقریبا باز بازه! سرچ کنید گوگل کنید. حرفم فقط با آقایون نیست. شاید شما نوجوان عزیزی هستید که تازه دارین تجربه میکنید، یا مادری هستین که دخترک نوجوان شما قاعدگی دردناک داره، به جای پیاده کردن حرف های در و همسایه، علمی برخورد کنید. سرچ کنید. خوب هم سرچ کنید.

۱۸ بهمن ۰۰ ، ۱۸:۲۱
تیستو

24 سال و 4 ماه و 6 روز دیگه بازنشسته میشم.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۳۶
تیستو

      برای محل کارم یه کیف رو آنلاین سفارش دادم و حالا که رسیده، می بینم اینقدر بزرگه که یومونچه همینطوری کوچیک نشده هم توش جا می شه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۲۸
تیستو

 بالاخره اجاق گاز رو تمیز کردم و با هیچکسم میل سخن نیست.

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۰۰ ، ۲۲:۰۲
تیستو

     اون لیست کوچیکِ افتخارات که قبلا بهش اشاره کردم خاطرتون هست؟ یکی دیگه از موارد لیست اینه که یه بار دمپایی ابری صورتی با ضخامت کفی 10 سانتی متر رو پرت کردم طرف دخترخاله [ی کوچک و سابقا روی اعصابم] که کرمی ریخته بود و حالا داشت فرار میکرد طبقه ی بالا، که دمپایی از بین نرده های راه پله رد شد و شَپَلق خورد به هدف.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۰۰:۵۲
تیستو