درخت بلوط

بایگانی

۹ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

    امروز خیلی شلوغ بود.  کلی مریض دیده بودم و هنوز ۲۰ و خرده ی نفر دیگه هم توی لیست انتظار بودن. بین المریضین روم رو کرده بودم سمت دیوار و داشتم اخرین قطره های کافی میکس سرد توی لیوان رو می ریختم توی حلقم که یهو یه مرده سریع خودشو انداخت توی اتاق و در و پشت سرش بست. مهران بود! واسه خرید مغازه ش اومده بود شیراز. یه سلفی باهام گرفت و رفت :)

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۰۱ ، ۱۷:۱۱
تیستو

"پس فردا" را می گوید "بعد از فردا"

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۰۱ ، ۲۱:۰۱
تیستو

      یه پسر خاله ی پر حاشیه ای داریم ما، قدیمیا خاطرشون هست. ایشون فکر کنم سال ۹۵ اینا بود ازدواج کرد. منتهی بخاطر ناسازگاری که اون وقتا باهم داشتن جدا شدن. اما الان یه ماهی هست که بهم رجوع کردن و دوباره ازدواج کردن. 

    حالا همین ایشون دو روز پیش یاس رو شهرمون دیده و وقتی فهمیده میترا جان نیومده و یاس تنها اومده اینجا فرموده که : "چرا خانومت رو تنها گذاشتی؟ باید یه دوره فشرده ی همسر داری برات بذارم"

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۰۱ ، ۱۸:۵۲
تیستو

       یک دیوار بزرگ سفید را تصور کنید که خالی خالی است و فقط یک قاب کوچک با تصویری تکراری- آن هم نه حتی وسط دیوار- بدون هیچ تقارنی یک گوشه اش آویزان شده‌.
       این چیزی که تصور کردید، تصویر شماتیک رزومه ی من است.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۱ ، ۱۰:۳۰
تیستو

      زنگ زده میگه کجایی؟ میگم خاله مهناز اینا برای ناهار دعوتم کردن، دارم میرم خونه شون. با تعجب میگه: میری خونه شون؟ مگه شیراز اونا مثل شیراز توعه؟

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۰۱ ، ۰۰:۳۵
تیستو

    زمان دانشجویی خوابگاه ما اینطور بود که هر اتاق یک پنجره بیشتر نداشت و ساکنین هر اتاق هم معلوم بود و نگهبان ها هم پنجره ها و ساکنینش را از حفظ بودند. به این ترتیب هر پنجره ای باز بود و یا سر و صدا داشت مستقیما به ساکنین همان اتاق تذکر می دادند. به همین دلیل من از این قضیه برای انتقام گرفتن از هم خانه ای ها استفاده میکردم. اینطور که وقتی می افتادند روی دور اذیت کردن و کرم ریختن و می دیدم زورم نمی رسد حرصشان را در بیاورم می پریدم توی اتاقشان و سرم را از پنجره می بردم بیرون و  صدای ببعی در می آوردم و اینقدر این کار را ادامه می دادم که نگهبان صدایم را بشنود و بیاید پنجره ها را چک کند و بفهمد در آن اتاق دو نفر گوسفند زندگی میکنند.

    دیشب با فرستادن وُیسی حاوی مقادیری بع بع به گروه واحد ۱۳، آن هم بدون هیچ توضیح اضافه ای، یاد و خاطره ی ۱۲ سال پیش را زنده کردم  :)

۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۰۱ ، ۱۱:۰۸
تیستو

   ویدیوی این پست را برای هزار نفر فرستادم، هزار نفر. همه کلی خندیدند ولی واکنش طلایی برای دوستم بود. ایشان فرمود: گی شونَ ایخره. یعنی گُه شان را خواهد خورد. کنایه است از اینکه هیچ غلطی نمیتواند بکند و این گُه خوری ها به او نیامده.

  یِس وی یوز پِلِنتی اِمونت آف گُه این اُور کانورسیشنز، بات آی تینک دَتس بیوتیفول توو.

۰۶ تیر ۰۱ ، ۱۷:۵۶
تیستو

     امروز روز پنجم هجری است. پنج روز است که از همسر و پدر و مادرم خداحافظی کرده ام و برگشته ام خانه. نزدیک 3 ماه هم هست که خواهر و برادرم را ندیده ام. روزهایم اینطور می گذرد که صبح ها می روم سر کار و ظهر ها تا شب موقع خواب نشسته ام یک گوشه و مشغول هیچ کاری نکردن هستم. در واقع نمی شود گفت هیچ کاری. یک گوشه نشسته ام و عمر و جوانی و همسری و فرزندی و خواهری کردن و صد البته کلمات توی سرم را حرام می کنم.

۰۵ تیر ۰۱ ، ۰۰:۱۲
تیستو

پدرت را می کشم

برادرت را می کشم

مادرت را می کشم

طایفه ات را می کشم

تا مال خودم باشی

 

پ ن : ویدیوش با کپشن "یکی زنگ بزنه ۱۱۰" دست به دست می شه😂

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۰۱ ، ۱۷:۱۲
تیستو