زمان دانشجویی خوابگاه ما اینطور بود که هر اتاق یک پنجره بیشتر نداشت و ساکنین هر اتاق هم معلوم بود و نگهبان ها هم پنجره ها و ساکنینش را از حفظ بودند. به این ترتیب هر پنجره ای باز بود و یا سر و صدا داشت مستقیما به ساکنین همان اتاق تذکر می دادند. به همین دلیل من از این قضیه برای انتقام گرفتن از هم خانه ای ها استفاده میکردم. اینطور که وقتی می افتادند روی دور اذیت کردن و کرم ریختن و می دیدم زورم نمی رسد حرصشان را در بیاورم می پریدم توی اتاقشان و سرم را از پنجره می بردم بیرون و صدای ببعی در می آوردم و اینقدر این کار را ادامه می دادم که نگهبان صدایم را بشنود و بیاید پنجره ها را چک کند و بفهمد در آن اتاق دو نفر گوسفند زندگی میکنند.
دیشب با فرستادن وُیسی حاوی مقادیری بع بع به گروه واحد ۱۳، آن هم بدون هیچ توضیح اضافه ای، یاد و خاطره ی ۱۲ سال پیش را زنده کردم :)