درخت بلوط

بایگانی

۱۴ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

   نقش من بعنوان لولی در تربیت یومونچه بسیار تاثیر گذار هست. اینطوری که من عروسی کردم و بعدش یومونچه بدنیا اومد و از اون به بعد والدین یومونچه تنها با استفاده از اسم همسر محترم بنده تحت عنوان عمو میم و به قصد ارعاب، فرزندشون رو به راه راست هدایت میکنن.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۹ ، ۱۱:۳۳
تیستو

امروز از سوپری سر کوچه دوتا بستنی و دوتا تک تک و دوتا کلوچه ی نادری خریدم. الکی مثلا انگار در خانه منتظرم هستی.

#میم

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۹ ، ۲۱:۲۲
تیستو

بخوام خیلیییی پیاز داغش رو زیاد کنم، ویزیت کردن بیمار اینطوریه که مثلا بیمار میاد با بی حالی و ضعف و اینا و روی یکی از علایمش مانور میده. مثلا اینجا روی بی حسی دست و پاها. میگم از کی تاحالا؟ میگه خیلی وقته. این خیلی وقت چقدره؟ میگه خیلی وقته. میگم چند روزه؟ چند ماهه؟ چند هفته است؟ میگه آها اینطوری بگم؟ نمیدونم! ازش میپرسی مشکل خاصی نداشتی میگه نه. دست و پاهام بی حسه. میگم سابقه ی کم خونی نداشتی. میگه نه فقط دست و پاهام بی حسه. میگم چیزی هم از دستت ول میشه زمین و اینا؟ میگه نه فقط خیلییییبی بی حسه. حال ندارم. بی حسم.

خب من که چیزی دست گیرم نشده. نهاینا یه فشار خون میگیرم و یه ازمایش کامل شامل اهن و کم خونی و کلسیم مینویسم که اگر کمبود اینا نبود بفرستم پیش متخصص مغز و اعصاب که نکنه بیماری عصبی باشه. همزمان مکمل هایی که حس محیطی رو بهتر میکنن هم میدم بهشون.

بعد وقتی مریض داره پا میشه بره یه لحظه سرم رو میارم بالا میبینم پشت کمرش یه شمشیر تا دسته فرو رفته و داره خونریزی میکنه. بعد اگر بپرسم که چرا نگفتی یه شمشیر توی کمرت هست و داری خونریزی میکنی؟ میگه من از کجا میدونستم باید بگم، شما دکتری.

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۹ ، ۲۰:۵۷
تیستو

میزان تنفر و انزجار من از اداره ی پست فارس فقط اینقده 👌🏻 از تنفرم نسبت به روحانی کمتره. یعنی مثلا از رییس جمهور ۱۰۰ تا بدم میاد، از اداره ی  پُست ۹۷ تا‌‌.

البته این دوتا آخرهای لیست ان. تنفر با نمره ی ۷۰۰ و خرده ای هم دارم.

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۹ ، ۰۹:۲۲
تیستو

    مهران پسرِ خاله، نمیدونم روی چه حسابی، ولی خیلی جدی چند وقتی یه بار زنگ میزنه و در مورد تبلیغات و مارکتینگ برای کارش باهام مشورت میکنه و هی ایده میده و نظر میپرسه و البته ایده میگیره و بعد خیلی راضی خداحافظی میکنه.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۹ ، ۲۳:۰۳
تیستو

- دکتری هم راحته ها. کاری نداره دارو نوشتن.

+ آره واقعا دارو نوشتن کاری نداره. تشخیصه که سخته.

- خب تشخیص نمیخواد که. مردم خودشون میان میگن چشونه!

+ من روزی چند بار باید براشون توضیح بدم که اتاق دو و سه رو باهم اشتباه نکنن و هی یاداوری کنم شماره اتاق ها دو جا زده شده و عدد 2 دوتا دندونه داره و عدد 3 سه تا! بعد به نظرت این آدما سر راست میان به آدم میگن چشونه؟

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۹ ، ۲۲:۴۷
تیستو

الان فقط راه رفتن و خرغلت زدن توی یه خروار چلتوک میتونه حالم رو خوب کنه.

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۹ ، ۲۲:۱۷
تیستو

   تقریبا سر تقاطع معدل و فقیهی و رو به روی پاتوق کتاب، راه پله را رفتم بالا و رسیدم به خانه ی موسیقی عشاق! از سر کنجکاوی جلوی همان ورودی به داخل نگاهی انداختم. دنج و نیمه تاریک بود و بو و دودِ عودی که میسوخت همه جا را پر کرده بود و آخ... آخ از  صدای ساز دخترکی که  داشت آرام آرام "شد خزان گلشن آشنایی.." را تمرین میکرد. از همان جلوی در ورودی چرخیدم‌ سمت واحد بغلی که تولیدی است و دوتا روپوش پزشکی خریدم.

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۹ ، ۲۳:۱۴
تیستو

    دایی بزرگه خدابیامرز یه مدت اول کتابهایی که برامون می خرید این رو می نوشت:

 دره دن دانیشیرام،قورخورسان: "دره نین دومانی وار،سئلی وار!"
داغدان دانیشیرام قورخورسان: "داغین اوچورمو وار،قاری وار!"
دره بیر یانا،داغ بیر یانا ; یاشاییشندان دا دانیشیرام قورخورسان!
اوزون بیل قارداش ; آما آغیر درددیر قورخوب یاشاماق....!

 

از دره که حرف میزنم می ترسی:"دره سیل و سیلاب ها دارد"

از کوه که حرف میزنم می ترسی:"کوه ریزش دارد، برف دارد"

دره یک طرف و کوه هم به یک طرف، از زندگی حرف میزنم باز می ترسی!

خود دانی برادر! اما خیلی درد است ترسیدن و زندگی کردن...

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۹ ، ۲۲:۰۴
تیستو

   ترم اولی که رفته بودم دانشگاه واحد کناری ما یه دختری بود که خیلی خودشو آگاه و همه چی تموم و همه چی بلد میدونست و خدا وکیلی برخورد خوبی هم داشت. ولی توی محیط دانشگاه و کلا خوابگاه محبوب نبود اصلا (البته نمیگم این ملاک خوب یا بد بودن کسیه). گذشت و ما بخاطر تفاوت رشته هامون و بعد ها خارج شدن از خوابگاه کمتر ایشون رو میدیدیم. با اینکه 4 ترم جلوتر از ما بود بخاطر قبول نشدن توی ازمون علوم پایه و همینطور درس های دیگه اینقدر عقب افتاد که درسی که باید توی 6 سال تموم میکرد رو توی 8 سال تموم کرد! تهش هم پاره وفت اونم گاه گاهی توی مطب مادرش شروع به کار کرد. و الان حدودا حداقل 4 ساله که داره برای ازمون ورود به دانشگاه توی یکی از کشور های اروپا درس میخونه. این خانم خیلی رابطه ی خوبی با کسی به مدت طولانی نمیتونست داشته باشه و دروغ که الا ماشالله زیاد میگفت. حتی روابط عاطفی اش هم طولانی نبود و اصلا معلوم نبود واقعا نمیدونه چی میخواد یا کلا ما رو می پیچونه. یه بار هم یادمه یکی از همکلاسی هاشون ازدواج کرده بود ایشون و چند نفر دیگه نشسته بودن کلی مسخره اش کرده بودن و پشت سرشون حرف زده بودن غافل از اینکه RECORDER دوست صمیمی عروس خانم روی میز جا مونده بوده. هیچی دیگه شب اوردش خوابگاه خودم  VOICE رو براش از روی حافظه اش پاک کردم. حالا کار نداریم به اینا. چند وقت پیش اتفاقی دیدم یکی صفحه ی این خانم رو بعنوان یکی از ادم های موفق و حال خوب کن و فلان و بیسار معرفی کرده بود. اره درست فهمیدین، عزیز دل ما با بیش از 15 کا فالوور حالا عنفلوئنسر شده. حالا ایشون میخواد به شماها بگه چیکار بکن و چیکار نکن.

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۹ ، ۱۷:۴۳
تیستو