درخت بلوط

بایگانی

۱۳ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است

   نه. حالا واقعا میخوام بدونم اون جناب صادق خان، که یاس شب آخری که شهرمون بود، تیستوی تازه از راه رسیده رو ول کرد و رفت بهش سر بزنه، عصا رو هم به اژدها تبدیل می کرد؟ تخم طلا چی؟ میذاشت؟ شق القمر بلد بود؟ تنها بازمانده ی نفرین آواداکداورا بود؟ نه، واقعا میخوام بدونم چی چی بود که تیستو نبود؟

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۲۴
تیستو

   ماه رمضون سال 91، اواخر دوره ی فیزیوپات بود. یعنی علوم پایه رو گذرونده بودیم و داشتیم درسها رو پشت سر هم و فشرده میخوندیم و پاس می کردیم که وارد بیمارستان بشیم. اینطوری بود که هر هفته یا هر دو هفته امتحان پایانی داشتیم و خب درس خوندن توی اون وقت کم و اونم توی ماه رمضون با گرسنگی و بی خوابی هاش، خیلی سخت بود. یادمه یه روز که یکی از کلاسا رو پیچونده بودم و نشسته بودم توی کتابخونه درس بخونم که دایی خدابیامرز زنگ زد حالم رو بپرسه (کلا میشه گفت همیشه ایشون تماس میگرفت). مثل همیشه احوال پرسی کرد و پرسید چطوری که من زدم زیر گریه! اینقدرررر گریه کردم!  زار میزدم ها :)))) از دست بی خوابی و خستگی و استرس و ضعف و همه چی باهم! زار میزدم میگفتم دیگه نمیتونم! چرا ماه رمضون تموم نمیشه؟؟؟ خوابم میااااد. کلی دلداری ام داد ولی یکمم خندید بهم :)))

   الان همینطوری اون روز رو یادم افتاد. خدا بیامرزتش.

۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۲۰
تیستو

   کاش بتوانم این خشم را افسار بزنم. این خشمی که چنگالش برنده است و دندان هایش تیز، و جای پوست فلس های بزرگ دارد و از جلوی پیشانی تا روی آخرین مهره های کمرش شاخ روییده و زبانش که عین ذغال گداخته سرخ سرخ است.‌ کاش بتوانم این خشم افسار زده را پنهان کنم.

۲۴ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۱۰
تیستو

    اینقد این بچه های وحشی همسایه ها توی حیاط سر و صدا میکنن که که شیطونه میگه پنج شیش تا از بستنیای توی یخچال بریزم توی یه نایلون و با یه تیکه طناب براشون از پنجره بفرستم پایین.

آها نگفتم قبلش به بستنیا داروی بیهوشی میزنم؟!

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۳۷
تیستو

    شما می تونستین از فک و فامیل ما باشین و بدون ریالی کرایه و اضطراب تمدید قرارداد، کسب و کارتون رو توی دو دهنه مغازه ی بر خیابون اصلی ما راه بندازین و فعلا فعلنا قصد خالی کردن و اجاره دادن نداشته باشین و همزمان از یه ملک دیگه ی ما بعنوان انباری استفاده کنید و ماشینمون هم هر وقت که بخواید در اختیارتون باشه و تازه واسه یه بنده ی خدای دیگه از ما پول قرض کرده باشین و اون بنده خدا هم فعلا فعلنا قصد پس دادن پول رو نداشته باشه و باز شما به روی مبارک نیارین که این زن و مرد دارن جلز ولز میکنن تا پول پیش خونه ی بچه شون رو جور کنن. بعد یه روز که یه گرفتاری پیش اومده حاضر نباشین ۱ ساعت توی خونه مواظب غذا بمونین که این زن و مرد، داماد بدحالشون رو ببرن دکتر. و با همه ی اینها حتی اجازه ندن به شما بگیم بالا چشمت ابرو.

   واقعا خاک تو سرتون که فک و فامیل ما نیستین.

۲۳ فروردين ۰۱ ، ۱۰:۱۰
تیستو

     یه بارم یه بابایی برای اینکه بهم ثابت کنه که پسرش چقد مهربون و دلسوزه، که راضی بشم و بهشون جواب مثبت بدم، تعریف می کرد که پسرش همیشه به گربه های کوچه غذا می ده :) بله.‌استراتژی اشتباه، برای فرد اشتباه.
     ولی من به میم جواب مثبت دادم که حالا دوتایی باهم به جد و آباد اون همسایه ی احمقی که دم ساختمون به گربه ها غذا میده و باعث شده، کوچه بن بست ما تبدیل به خوابگاه گربه ها بشه، فحش بدیم. البته پسر اون بنده خدا هم رستگار شد‌. بجای یه پزشک عمومی زپرتی چون من، یه جراح مغز و اعصاب رو گرفت.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۰۱ ، ۱۹:۲۷
تیستو

    هنوزم وقتی دچار یبوست میشید، سی لاکس یا بیزاکودیل میخورید؟ خب چرا به جاش برنامه ی "زوجی نو"ی شبکه ۳ رو تماشا نمی کنید؟

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۲۵
تیستو

   در مسیر رفتن به سمت خانه وقتی پل را رد می کنیم و وارد حوزه ی اسحفاظی می شویم، انگار رسیده ایم خانه. یک جوری در وجب به وجبش قدم برمیداریم، انگار ارث پدرمان است. بهار و تابستان و پاییز و زمستانش برایمان زیباست. چرا؟ چون ارث پدرمان است.

  در مسیر برگشت اما، بعد از گذشت از پل، با خروج ازحوزه ی استحفاظی، آواره می شویم. در جاده، در خانه، در محل کار، در همه جا آواره ایم.

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۱ ، ۰۱:۱۵
تیستو

    این مدت گاراژ قیدار بشور و بساب زیاد داشت لذا ما همش مشغول کار بودیم. حالا این وسط هر وقت سوسن خانم کاری داشت که لازم بود بریم کمکش، مثلا جمع کردن فرشی و جا به جا کردن چیزی، یومونچه بدین صورت صدامون می کرد: خدمتکارا زود باشین بیاید کمک!

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۱ ، ۱۰:۲۳
تیستو

     زنِ پسرعموعه بعد از ۲ سال- بخدا شایدم ۳ سال- منو دیده میگه چقدر حقوق می گیری! بعد دم در که داشتیم بدرقشون می کردیم گفت وای من فکر میکردم تو خیلی بلندی ولی انگار دخترام از تو قد بلند ترن.

    جالب اینه که برادر زاده ی ایشون خواستگار سمج دخترخالمه‌. فکر کن! اگر خر بشه بله بده یه دور دیگه با این سیانور فامیل میشه.

حال ندارم توضیح بدم که پسرعموم، پسر عمه ی دخترخاله ام هم هست.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۱ ، ۱۰:۱۷
تیستو