خانمه اومده میگه آزمایش کبد میخوام. میگم خب چند ماه پیش چک کردیم خوب بوده. میگه نه رفتم عطاری با دوربین توی چشمم رو نگاه کرده گفته کبدت مشکل داره، باید آزمایش کبد انجام بدی. میگم: باشه آقا، خون از شماست پول هم از شماست. به من چه، برو آزمایش بده، ولی ببرش همون عطاریه ببینه. میگه نه خب خودت ببین، آخه عطاریه رو پلمپ کردن.
ان شالله خیلی زود تاسیسات فُردو از جاش پاشه و بگه:
" Hey you bastards, I'm still here"*
*آهای حروم زاده ها، من هنوز زنده ام. فیلم پاپیون ۱۹۷۳
تقلیل دادن دشمن به ناتنیاهو و ترامپ حماقتی است که فقط از غربزده هایی مثل اسب آبی برمی آید. دشمن اسرائیل و آمریکاست که امروز این شُغال هار و توله سگ زرد را پس انداخته، فردا یک تخم حرام دیگر را.
یاس یه ویدیو فرستاده که این دختر روی اُپن آشپزخونه نشسته و نان را می اندازد توی کاسه ی ماست و با دست نان را جمع میکند و لقمه را می چپاند توی دهنش و بعد انگشتش را می لیسد.
لُر کوچولوی ناز 🥰
وطن مثل خانه است. شاید شیر حمامش چکه کند و فیتیله ی آبگرمکن اش گاهی بازی دربیاورد. شاید شیب راه پله اش استاندارد نباشد. شاید سقف بالکن طبقه ی بالا به سمت پایین نم داده باشد. شاید پنکه ی طبقه ی پایین کار نکند. شاید فیوز برق گاهی سرخود بپرد. شاید دسته ی شیر آب ظرف شویی و توری کشویی جلوی در شکسته باشد. شاید پول خرج کردن بزرگتر ها و روابط فامیلی و اجتماعی شان خیلی باب میل مان نباشد. ولی هر چه باشد خانه است. حالا شاید مارمولک و سوسک و موش و حتی مار داشته باشد، ولی صاحب خانه ماییم. اختیارش را داریم. قلم پای کسی که به خانه و خانواده ی ما بگوید بالای چشمت ابرو خرد میکنیم، چه رسد به دزدی که بخواهد از دیوار خانه بالا برود.
چونکه خانه، خانه ی ماست. مثل وطن.
یک جایی از خط یک مترو وقتی از ایستگاه شاهد گذشته ایم و داریم میرویم سمت میرزای شیرازی، قطار یکباره از چاه سیاهی و ظلمات بیرون می آید و وارد نور و سرسبزی و طراوت می شود. انگار که تاریکی هیچ وقت این دور و بر نبوده و نخواهد بود.
من این را میخواهم خدا. نشسته ام که طناب بفرستی برایم.
امروز آقاهه میگفت: چرا شما همش میخواین مردمو اذیت کنین، والله و بالله امروز ۲۱ تیره. برج ۴.
تازه از مشهد برگشتن. امروز راه افتاده توی خونه به مامانش شکلات میده میگه: من آقای خادمم.