لحظه های طلایی
دوشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۴ ب.ظ
تقریبا سر تقاطع معدل و فقیهی و رو به روی پاتوق کتاب، راه پله را رفتم بالا و رسیدم به خانه ی موسیقی عشاق! از سر کنجکاوی جلوی همان ورودی به داخل نگاهی انداختم. دنج و نیمه تاریک بود و بو و دودِ عودی که میسوخت همه جا را پر کرده بود و آخ... آخ از صدای ساز دخترکی که داشت آرام آرام "شد خزان گلشن آشنایی.." را تمرین میکرد. از همان جلوی در ورودی چرخیدم سمت واحد بغلی که تولیدی است و دوتا روپوش پزشکی خریدم.
۹۹/۰۷/۱۴
چه تیپ های متفاوتی از اون پله ها بالا و پایین میرن.