درخت بلوط

بایگانی

لحظه های طلایی

دوشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۴ ب.ظ

   تقریبا سر تقاطع معدل و فقیهی و رو به روی پاتوق کتاب، راه پله را رفتم بالا و رسیدم به خانه ی موسیقی عشاق! از سر کنجکاوی جلوی همان ورودی به داخل نگاهی انداختم. دنج و نیمه تاریک بود و بو و دودِ عودی که میسوخت همه جا را پر کرده بود و آخ... آخ از  صدای ساز دخترکی که  داشت آرام آرام "شد خزان گلشن آشنایی.." را تمرین میکرد. از همان جلوی در ورودی چرخیدم‌ سمت واحد بغلی که تولیدی است و دوتا روپوش پزشکی خریدم.

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۱۴
تیستو

نظرات  (۲)

چه تیپ های متفاوتی از اون پله ها بالا و پایین میرن.

پاسخ:
اول خواستم بگم وای آره. بعد یادم افتاد خیلی از همکلاسی هام ساز میزدن. بی هنر و بی مایه شون من بودم. نه که موسیقی خیلی چیز خاصی باشه ها. کلا بی هنرم 😊

این همه قشنگ می نویسین پس چیه؟

پاسخ:
خب خیلیا قشنگ مینویسن. دیگه هنر حساب نمیشه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">