درخت بلوط

بایگانی

خاطرات درمانگاه & خانواده ی دکتر تیستو

يكشنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۱، ۰۵:۱۱ ب.ظ

    امروز خیلی شلوغ بود.  کلی مریض دیده بودم و هنوز ۲۰ و خرده ی نفر دیگه هم توی لیست انتظار بودن. بین المریضین روم رو کرده بودم سمت دیوار و داشتم اخرین قطره های کافی میکس سرد توی لیوان رو می ریختم توی حلقم که یهو یه مرده سریع خودشو انداخت توی اتاق و در و پشت سرش بست. مهران بود! واسه خرید مغازه ش اومده بود شیراز. یه سلفی باهام گرفت و رفت :)

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۱/۰۴/۲۶
تیستو

نظرات  (۲)

۲۷ تیر ۰۱ ، ۰۰:۲۴ پلڪــــ شیشـہ اے

:))) 

عاشق تونم

پاسخ:
خودت عشقی عزیزم😘❤️

خدایا ازین خانواده های شاد لطفا :)

پاسخ:
❤️😅
ببین تا من فرصت کنم برم خونه برا کسی تعریف کنم‌ عکس برا همه ارسال شده بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">