درخت بلوط

بایگانی

مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد

شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۳ ب.ظ

    ساعت از 2 نیمه شب گذشته و زائران ما تازه رسیده اند . روز گذشته با بدبختی خود را رسانده اند سر مرز و البته آنجا چندین کیلومتر در زمین گلی پیاده روی کرده اند و بعد سریع سوار ماشین شده اند و بکوب آمده اند تا خانه . و حالا قیافه ها همه خسته است ، یکی با چشمان باز خواب است و آن یکی به کل صدایش شبیه خروس شده . آن دیگری هم روی پا بند نیست . دشداشه و شلوارشان هم اینقدر گِلی است که نمیتوانند روی زمین بنشیند و همینطور ایستاده برای اینکه بروند حمام به نوبت ایستاده اند . آن وقت بعد از احوال پرسی و چند و چون سفر اولین چیزی که به زبان می آورند این است : میگم فردا نریم دریا ؟!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۱۴
تیستو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">