فلوت زن می نوازد
دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۵۴ ب.ظ
آذر نود و سه بود که در وبلاگم نوشتم باید توانایی بافتنی بافتن را مثل واکسن اوریون و آزمایش خون برای ازدواج دخترها اجباری کنند که اگر جنگ شد و هسرشان رفت جبهه ، بلد باشند برایش با کاموا و فالله خیر حافظا پلیور ببافند . حالا یک سالی از آز آن روز گذشته و این طرف و آن طرف شالگردن و دستکش و پلیور بافته میشود و پست میشود برای مدافعان حرم و من باز باورم نشده بود که جنگ خیلی وقت پیش شروع شده . این روزها مثل روزهای دهه ی شصتی که خیلی درک اش نکرده بودیم ، شهید می آورند و من هنوز هم باورم نشده بود . هنوز هم باورم نشده بود جنگ شروع شده تا همین امروز بعد از ظهر که فهمیدم پسر پسر خاله ی بابا که عید امسال داماد شده بود سوریه است و شوهر خاله لنگ رضایت خاله است و از چهار دایی که برایم مانده سه نفرشان ثبت نام کرده اند . دایی ته تغاری که تازه یک ماه است که ثبت نام کرده و دیگری از اول پاییز به بهانه ی درس خواندن در زیر زمین خانه ورزش میکند و آن یکیِ دیگر از بابا بزرگ حلالیت هم طلبیده .
ذهنم خالی خالی است و حرفی برای گفتن ندارم . فقط صدای فلوت جادویی را می شنوم .
ذهنم خالی خالی است و حرفی برای گفتن ندارم . فقط صدای فلوت جادویی را می شنوم .
۹۴/۱۰/۱۴