خاطرات درمانگاه
سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۸ ق.ظ
اولین بار بود که یک تبعیدی می دیدم. آمده بود برای گرفتن مهر ارجاع. دفترچه اش برای حوزه ی ما نبود. گفت همسرم عمل جراحی داشته و پزشک متخصص باید دوباره معاینه اش کند. گفت عجله دارم و نمی شود بروم منطقه خودمان مهر بگیرم. گفت تبیعید سیاسی شده ام. زندانی نیستم ولی باید سر ساعت بروم انگشت بزنم،[اینجا کمی بغض قاطی صدایش شد] سه سال گذشته و هنوز 2 سال دیگر مانده ... گفتم ان شالله زود تمام می شود. گفت خدا از زبانت بشنود عمو جان.
۹۵/۰۵/۲۶