درخت بلوط

بایگانی

مکالمه

سه شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۰۰ ب.ظ

او : ... خلاصه اینکه اون روز آقای ب حسابی سر به سرم گذاشت و مسخره بازی درآورد . مامان هم که حسابی سر قضیه ی مهمونا داره روی اعصابمون راه میره . خونه هم که قربونش برم غلغله اس . منم هیچی نمیگم و بچه ی خوبی ام که اجازه بدن هفته ی دیگه بیام شیراز پیشت . اگه شاخدار هم همون موقع بیاد عالی میشه . باهم بریم جاهای جدید ببینیم ، باشه ؟ مسجد صورتی و مسجد وکیل . باغ عفیف آباد هم بریم . باید برام غذاهای خوشمزه درست کنی ها ! هر چی هم دوست داشتم خوراکی های ممنوع بخرم . وااای چقدر خوش میگذره . خب تو هم یه چیزی بگو . همه چیز خوبه ؟ چه خبر ؟

من : من امروز آب زانوی یه آقاهه رو کشیدم !

او : {سکوت}

من: الو قطع شد ؟

او : {سکوت}

من : الو ؟

او : گندت بزنن .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۰
تیستو

نظرات  (۲)

۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۵ بیا ، مرا سر به راه کن .
زندگیِ این مدلی تلخ  هست ؟ نه ؟

پاسخ:
نمیگم هیچ لحظه ی شیرینی نداره و خب خوشمزه هم نیست .
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۵۲ پلڪــــ شیشـہ اے
اگر من پشت تلفن بودم باید با خاک انداز جمعم می کردن
پاسخ:
یاس هم همین حس رو داشت! 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">