امروز تو جاده که بودیم ، یه کامیون دیدم که پشتش نوشته بود "بی قرارتم خالدار"(!). واقعا هیچ تصوری از این "خالدار" نمیتونم داشته باشم ! ولی تصور اینکه حدحد راننده کامیون باشه و پشت کامیونش بنویسه "بی قرارتم شاخدار" داغونم میکنه ... اصن لِه لِه لِه ...
شفاف سازی : دست سمت چپی به آقای قالیباف رای داده نه اقای جلیلی ! اخ ! ناخوناشو نیگا ! ولی دست سمت راست به آقای جلیلی رای داده . دستش درد نکنه .
خوشم اومد نوشت :آدم خاصی نیستم . فقط حس خاصی دارم ، دلم عجیب ، یک "غیر منتظره ی خوب" میخواهد ...
نظر به اینکه در آن لحظه نمیدانستم" بخندم؟ ، گریه کنم و یا پولش را بدهم؟"(اصطلاحی در باب اینکه خب حالا به من چه مثلا ؟)سعی در کنترل اعصاب خود نموده و واقعیت امر را بر ایشان عیان نمودم : شماره موبایل مامانم بود ! مرسی و خداحافظ !
آقای محترم متولد سال ۵۷ ( احتمالا !) که خیلی خوب ضایع شده بودند ، فقط میخندیدند .
خواننده این چند سطر حقیر!!! هم میتواند بخندد ، گریه کند و یا پولش را بدهد ! خداییش ، که چی مثلا ؟؟؟
لمس کودتای زمستون در اوایل پادشاهی بهار اصن یه وضی یه ! حتی اگه حقیقتا مث موش آبکشیده بشم و آب بارون از نوک بینی ام چکه کنه و پاچه های شلوارم تا زانو خیس باشه و دندون هام از سرما بهم بخوره !
پ.ن : الان یه احساس خوشبختی ناشناخته و بی قواره ، چنبره زده رو دلم و ولم نمیکنه !نمیدونم چیکارش کنم ! خدایا شکرت !