درخت بلوط

بایگانی

مناجات نامه

جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۳۳ ب.ظ

     پارسال همین وقتا بود، که توی حرم حضرت معصومه نشسته بودم و داشتم به آدما نگاه میکردم. اونجا یه آقای جوون افغانستانی رو از پشت سر دیدم که با دوستش اومده بود زیارت. ساده ترین ظاهر ممکن رو داشت. کفش و شلوار ساده و کمی کهنه ولی تمیز. پیرهنش اما از نویی برق میزد. سفیدِ سفید. در واقع تای پیرهن و جای سوزن ها هنوز روی پیرهن بود. معلوم بود پیراهن نو رو تازه از کاور بیرون اورده و پوشیده و اومده زیارت. اونجا بود که فهمیدم هیچ وقت زائر سوگولی نمیشم. نه تا وقتی که با بهترین هام نیومده ام دست بوسی.

   حالا برنامه این شد، باید اون پیراهن سبزِ یواش و اکلیلی که برای عروسی یاس خریدم و اون کفش های شیری رنگی که برای عقد و عروسی ام بوده بپوشم و چادری که شاخدار برای تولدم خریده بود رو سرم کنم و یکی از کاسه های سرویس مهمانم رو دست بگیرم و برم دم خونه ی حضرت که نه خونه و ماشین و پُست و مقام و حتی سلامتی، که فقط یکم آرامش گدایی کنم.

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۹
تیستو