خاطرات درمانگاه
دوشنبه, ۷ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۵۹ ب.ظ
اومده داروهای مزمن اش رو بگیره. فرمود: قرص آهن و فولیک اسید هم بنویس. قبول نکردم و توضیح دادم که نسخه جا نداره، دفعه بعد که اومدی مینویسم. گفت: اگر میخوای بنویسی همین حالا بنویس چون میرم و تا چند ماه دیگه نمیام. گفتم تو رو خدا دوباره بیا . دل ما رو نشکن :)
ولی حیف شد که یادم نبود بگم: ما رو دور ننداز...
۰۰/۰۴/۰۷