درخت بلوط

بایگانی

خاطرات خارج از درمانگاه

شنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۰، ۰۱:۳۱ ب.ظ

   یه بار خاله کوچبکه عمل جراحی سنگینی کرده بود و تا موقعی که خونه ی دایی بود و نزدیک خونه ی ما بودن، من میرفتم هر شب امپول هاش رو تزریق میکردم. بعد از چند روز قرار شد خالهه بره خونه ی اون یکی خاله بمونه و بچه های دایی به تکاپو افتاده بودن که هر جور شده خالهه رو نگه دارن. بعد از کلی خواهش و تمنا و عز و التماس، کوچیکه از در وسوسه وارد شده بود و گفته بود: عمه اگر بمونی اینجا آجی فاطمه میاد مُفتی امپولهات رو میزنه ها.

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۰/۰۴/۲۶
تیستو

نظرات  (۱)

همیشه آرزوم بود یکی رو تو فامیل داشته باشیم مفتکی آمپولامون رو بزنه:))

.

تیستوجان اون کت مشکیه رو میتونی جادکمه هاشو بزرگتر کنی ها

پاسخ:
:(((
ایشالا که همیشه فقط واکسن و تقویتی باشه اونم همینطوری نه بخاطر بیماری❤😘

خو شما بیا بگو به من بگو چرا اصن دکمه خریدی؟! مگر مرض داشتی؟! مگر دکمه های قبلی چش بود؟!
فقط کلی پول برباد دادم! تازه دیگه حوصله ام نشد درستش کنم هنوز همونطوری دو مدل دکمه داره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">