زندگی خصوصی تیستو
۲۲ روز دوری ما اینطور میگذرد که ۱۰ تا ۱۲ روز اول افسرده ام. هیچ کاری نمیکنم. مطلقا هیچ کاری. البته بجز چند وعده ناهار درست کردن و البته شستن همان ظرف هایی که برای همان چند بار آشپزی، لازم است. بعد یک هفته ای قضیه کمی برایم عادی می شود و شروع میکنم به تمیز کردن خانه. آن هم از بیخ و بُن. کاببنت ها و کمد ها را می ریزم بیرون و لاکپشتی مرتبشان می کنم که خب اینقدر طول می کشد که هی با خودم می گویم نکند جمع نشود دگر...
هفته آخر اما خوشحالم. سرعت انجام کارهای خانه بالا رفته. یک روز میروم میوه می خرم و یک روز خرید سوپری را انجام می دهم و خوراکی های مورد علاقه اش را می خرم و هی برنامه ریزی میکنم که چه غذایی بپزم و وقتی میم آمد کجاها برویم و چه فیلیمی تماشا کنیم و اینطوری وقتی میم آمد خانه، آن ۸ روز را زندگی میکنم.
الهی کافرا بمیرن خواهر، چه میکشی!