درخت بلوط

بایگانی

جنگجویان سپیده دم قسمت دوم

چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۵۴ ب.ظ

     تا به اینجا مرحله ی یک و دو و سه با موفقیت انجام شده یعنی دوربین گذاشتیم و دنبال دزد گشتیم و دزد رو دیدیم و پسنیدیم و  حالا رسیدیم به مرحله ی چهارم: تماس با گروه ضربت.

   بدین ترتیب دقایقی بعد از مشاهده ی دزد، در نقطه ای آن سوی شهرمون، مهران و خانومش با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار میشن و خانومش بدون اینکه شماره ی روی گوشی رو ببینه، میگه "دزدُ گرفتن" (میخوام سطح هوشیاری و امادگی دفاعی خانواده رو به رخ بکشم). اینطور میشه که مهران بدون معطلی می پره داخل واحد طبقه ی پایینی شون که خونه ی دایی کوچیکه باشه و کلید ماشین داییه  رو برمیداره و با سرعت به سمت خونه ی ما میاد.

   در نقطه ی دیگر از شهرمون  گوشی هانی زنگ می خوره ولی خب چون سایلنت بوده هانی از خواب بیدار نمی شه و فرصت نمایش رشادت های خودش به جهانیان و البته ساناز رو برای همیشه از دست می ده.

   در یه نقطه ی دیگه از شهرمون، دایی برگزیده با صدای زنگ تلفن بیدار میشه و نمازش رو می خونه و آسته آسته و با دل گندگی سوار ماشینش میشه تا خودش رو به میدان نبرد برسونه.

   در همون نقطه یه چند تا کوچه اونور تر، دایی جانِ سابقا قربون بلا و بوسنا علیه با زنگ تلفن از خواب بیدار میشه و پیراهن خاکی دو جیب و شلوار خاکی شش جیب تولیدِ ساتر 313 رو می پوشه و سوار ماشینِ خودش نه، آخه ممکنه خطی غباری چیزی بهش بشینه، سوار ماشین خانومش میشه و خودش رو به میدان نبرد می رسونه.

  بله. در کمترین زمان ممکن بابا با داییِ برگزیده، داییِ سابقا قربون بلا و بوسنا علیه، هانی و مهران تماس گرفته و همزمان رفته طبقه ی بالا که یگانه شیرِ ژیانِ بیشه ی شجاعت و جسارت، والاحضرت همایونی، یاس رو بیدار کرده تا بیاد و به بزمی که در جریانه بپیونده‌.

   دقایقی بعد یگانه شیرِ ژیانِ بیشه ی شجاعت و جسارت بیدار شده اومده پایین، مهران جایی نزدیک خونه ماشین رو پارک کرده و داره پیاده میاد سمت خونه. یهو یه صدای تر تری بلند میشه.بله، صدای ماشین زن داییه که دایی جانِ سابقا قربون بلا و بوسنا علیه رو در in style ترین حالت ممکن به کارزار رسونده.اندک اندک جمع مستان می رسد.

   وقتی همه نیروها رسیدن تقسیم وظایف انجام شد. بابا که قرار بود پای دوربین بمونه و با تلفن با بقیه ارتباط داشته باشه و در موقعیت مناسب شیپور شروع عملیات رو بنوازه موجبات ترس جناب دزد رو فراهم کنه و بدین ترتیب به آسونی توسط شوالیه ها که در تاریکی کمین کردن دستگیر بشه. سه گوشه ی استراتژیک از زمین رو هم که هر کدوم خودش یه راه فرار بود رو بین اعضای گروه ضربت تقسیم کردن. یه گوشه ی زمین رو دادن به یگانه شیرِ ژیانِ بیشه ی شجاعت و جسارت، یه گوشه واسه دایی جان قربون بلا و بوسنا علیه و گُل گوشه ها رو هم دادن دست مهرانحالا دزده کجاست؟ راحت و بی دغدغه واسه خودش می گرده، می چرخه، سوا می کنه، اینطوریه که نیروهای گروه ضربت راحت سر جاشون قرار می گیرن و قراره وقتی کارش تموم شد و بابا اعلام کرد بگیرنش.

خب نیروها همه سرجاشون قرار گرفتن. نفس ها در سینه حبس، دزده هم داره کار خودش رو می کنه، غیر از دزده همه ساکت و بی حرکتن. البته ما اینطور فکر می کردیم. چون در واقع همه سر جاشون بی حرکت بودن بجز دزده و البته شپش های تنبون مهران. چون نتونست طاقت بیاره و راه افتاد که به دزده نزدیک بشه تا دقیق تر ببینه داره چیکار می کنه.

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۰/۱۲/۱۱
تیستو

نظرات  (۴)

۱۱ اسفند ۰۰ ، ۲۳:۰۸ أنارستان ...

واقعا انصافه ما تا فردا شب صبر کنیم؟

پاسخ:
اره انصافه چون تمومش نکردم هنوز :(

من فقط از خدا می خوام دزده دزد نباشه بعد از اینهمه انتظار :)))) 

پاسخ:
من به شما قول می دم که دزده، دزده!😂

حالا بزنه دزده خودی باشه :))

پاسخ:
:)))))
نه.
هر چی میکشیم از گروه ضربت خودیه :)))))))))

خب خداروشکر

من یکی از دغدغه هام کم شد. برام سوال بود این مهرانه(ببخشید اینقد خودی😂) که اینطوره، خانومش هم همینطوره یا نه، وگرنه که زندگی براش عذابه که خب خیالم راحت شد که همینطوره.😂😂😂

 

ساتر ۳۱۳🤣🤣

پاسخ:
😅
اره خانومش آرومه ها ولی خب خیلی عادی و راحت با مهران کنار میاد
عجیبه واقعا


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">