خرده جنایت های خانوادگی
يكشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۵۰ ب.ظ
آخر هفته که شهرمان بودم یاس پیشنهاد داد با جوان های خانواده برویم پینت بال. گفتم اگر بچه های خاله بزرگه بیایند که آنها بشوند یک تیم و ما هم یک تیم دیگر خیلی خوب میشود چون اینطوری با خوصمت به سمت هم نشانه گیری میکنیم و بیشتر مزه میدهد.همه کلی خندیدند. البته شاید دو روز پیش که حرفش را میزدیم جنس خصومت مان خیلی هم جور نبود ولی الان که دو ساعت است یک تنه در گروه خانواده دارم جواب متلک هایشان به انتخابات را میدهم و دهانشان را سرویس میکنم، حس میکنم کاملا آماده ام. یک نفر آن اسلحه را بدهد دست من . 1000 تا گلوله لطفا.
۹۴/۱۲/۰۹