مرد روزهای سخت
يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۲۶ ب.ظ
چند روز پیش تر بود که هر چه با تلفتش تماس می گرفتم جواب نمیداد. چند ساعت بعد که به گوشی ام زنگ زد شروع کردم به داد و بیداد که چرا تلفن را جواب نمیدادی و دل آدم هزار راه میرود. خندید و گفت "دعوام نکن، من الان معلم نمونه ی استانی هستم! جلسه بودم خب". بعد از داستان لغو ابلاغش از آن بالا بالاهای اداره ی کل با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید و انتصابش به عنوان یک معلم ساده در گروهی غیر مرتبط با تحصیلاتش، اولین بار بود که می دیدم دوباره از کارش راضی است. گفتم خاله اگه شما رو زیر خاک دفن هم بکنن بازم جوونه میزنی. خندید.
۹۵/۰۲/۱۹