توصیف ناپذیر
چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۲۶ ب.ظ
داشتیم فکر میکردیم هر کدام از اعضای خانواده مان شبیه چه میوه ای است. خاله کوچیکه شبیه خیار های قلمی کوچک بود. مامان شبیه هلو انجیری و دخترخاله شبیه کنُار بود. عمو شبیه آناناس بود و خاله وسطی شبیه سیب سرخ. گفت من شبیه چی هستم؟ گفتم کیوی. سکوت کرد. چند ثانیه بعد گفت ولی تو بیش از اینکه شبیه میوه باشی شبیه یک عارضه ی پوستی هستی! زیگیل! زیگیل! زیگیل!
۹۵/۰۲/۱۵