درخت بلوط

بایگانی

دو کلام از مادر عروس

يكشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۵ ب.ظ
    روی اعصاب تر از اینکه آن آقایی که روز 12 اردی بهشت من و مامان را در اداره مرکزی دانشگاه علوم پزشکی دیده بود و از طریق یکی از همکارانش شماره تلفن مامان را گرفته بود و از همان روز تا الان هر دو روز یکبار با مامان تماس میگرد و  بی توجه به جواب ردی که دفعه ی قبلی شنیده خواستگاری اش را تمدید میکند، این است که در آخرین تماسش با سوسن خانم ابراز ناراحتی و نگرانی کرده که: خانم فلانی من هر چی فکر میکنم نمی تونم بفهمم شما چطوری اون یکی دخترتون رو به غریبه شوهر دادید. اونم به تهرانی! این همه دووووور!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۲
تیستو

نظرات  (۳)

۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۲۱ ساتیا سخی پور
عجبا کنه که میگن ایشونن
پاسخ:
از همین الان احساس مسولیت کرده نسبت به خانواده مثل اینکه :/
۰۳ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۷ پلڪــــ شیشـہ اے
اَه بدم میاد، بعضیا از راه نرسیده توی مسائل خصوصی آدم دخالت می کنند. خاله زنک بازی آخه تا چه حد ... :| آیکون ایشش و ویشش
پاسخ:
دقیقااااااااا!  یکی نبود بهش بگه اخه تو چی کاره حسنی؟ 
۰۳ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۴ آرزوهای نجیب (:
یه حسی بهم میگه پست بالا یه اشاره های ریز و زیر پوستی به فرمایشات:D من داره!  داررررره ؟ : عرررررر 

:D 

پ ن : ولی از شوخی گذشته، باور کن هر شغلی رو انتخاب کنی از این موارد کم توش نیست. یعنی اساسا جامعه خراب شده:| 

پاسخ:
نه عزیز مننننن:)))) 

اینقدر خود خانواده میگن اینچیزا رو که اصلا حرف تو یادم نبود! 

چی بگم والا... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">