درخت بلوط

بایگانی

خاطرات درمانگاه

يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۲۳ ب.ظ

    خانم پیری با تب و سرفه ی شدید آمده درمانگاه. ویزیتش میکنم و دارو ها را مینویسم. ده دقیقه بعد دوباره آمد تا داروها را نشانم دهد. داشتم طریقه ی مصرف داروها را برایش توضیح میدادم که یهو شروع کرد به مالیدن ماسکش به سر و کله ی حقیر و دعا کردن و قربان بلا رفتن. با این توضیح که " با این [ماسک] رفته بودم زیارت خونه ی خدا".

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۱۶
تیستو

نظرات  (۳)

آخیییییییی :)

دوستشون داشته باش هااااا 
پاسخ:
چشم. من هم بسیار تشکر کردم و گفتم زحمت نکشین. ولی خب بسیار کارگر نیافتاد :))
چشمت بی بلااااا :)
من ذوق
پاسخ:
:*
۱۷ دی ۹۷ ، ۰۱:۱۴ پلڪــــ شیشـہ اے
:))))))

یعنی قشنگ خواسته عوامل بیماری زا رو بکنه تو چشم و چالت دکترجان

ولی جدا چه قدر مهربووون
پاسخ:
اره دیگه سوغاتی بود که از دستش برمیومد :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">