درخت بلوط

بایگانی

خاطرات درمانگاه

جمعه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۲۶ ب.ظ
      بهش گفتم هر وقت اومدی بعد از سلام گفتی "دارم می میرم" خیلی دوست دارم بدونم وقتی خوشحالی چه شکلی هستی. یه روز که حال ات خوب بود هم بیا ببینیمت.
از ته دل گفتم.
موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۷/۱۱/۲۶
تیستو

نظرات  (۵)

خخخ عکس العملش چی بود؟
پاسخ:
خیلی خندید :)
هی با خودم میگم بذار از این خاطرات درمانگاه برای نوشته هام ایده بگیرم بعد میترسم ناراخت بشوی :) 
پاسخ:
راحت باش عزیزم :) دوست دارم بخونم نوشته هات رو
وای چه خوب، 
ممنوووونم
هروقت عزمم رو جزم کردم مینویسم :)
پاسخ:
ایشالا ایشالا
:)))
این جور آدمای نالان
خیلی حرص میدن آدم رو
پاسخ:
حالا باز این بنده ی خدا واقعا بهش میاد که مریض باشه. یک مریض دیگه دارم که کلا واسه چک اپ هم که میاد بی سلام اینطور شروع میکنه " خانم الف فارغ فارغ فارغم! به دادم برس!"
۲۸ بهمن ۹۷ ، ۰۵:۵۹ جولیک ‌‌‌‌‌
یه بنده خدایی از اطرافیان بود رو بنده کراش داشت، یه بار خیلی شاکی همینو بهم گفت. که «من هرروز سعی می کنم حالت خوب باشه، بعد فرداش که میگم چطوری میگی ای، نمیدونم، هستم!».
خلاصه که اینا.
پاسخ:
حالا چون شما کراش بنده ی خدا رو نمیخواستی بک بدی حق داشتی بی حوصله جواب بدی! درک هم میکنیم تازه😎😄

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">