درخت بلوط

بایگانی

خاطرات درمانگاه

پنجشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۳۳ ق.ظ

یه بارم یه دختره ی ۱۶-۱۷ ساله ی چیتان فیتان کرده ی خوشحال با لبخند گشاد روی لب اومد نشست روی صندلی معاینه ی ما و گفت: نمیتونم نفس بکشم.

+یعنی نفست تنگه؟

-نه اصلا نمیتونم نفس بکشم. هیچی.

+یعنی وقتط نفس میکشی احساس تهویه هوا توی ریه هات نداری؟ فکر میکنی داری خفه میشی؟[و همزمان معاینه رو شروع کردم]

- نه. نمیتونم نفس بکشم اصلا. نفسم بالا نمیاد و پایین نمیره. [موقع معاینه ی ریه اصلا نفس نمیکشید]

+نگا اگر نفس نمیکشیدی الان باید مرده بودی.

-واقعا نفس نمی کشم. نمیتونم. [سپس با دهان بسته با لبخند به من نگاه کرد]

خب به نظر شما چیکار کردم؟ دماغش رو گرفتم. عرض سه ثانیه مثل بچه ی ادم با دهن شروع کرد نفس کشیدن.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۱۶
تیستو

نظرات  (۳)

۱۶ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۴۶ لوستر ال ای دی ارزان قیمت
بچه رو نکشی.خخخخ
پاسخ:
نه دیگه نفس کشید زنده موند :)
۱۶ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۵۱ پلڪــــ شیشـہ اے
:)))

واقعا?!!! 
پاسخ:
اره بابا زیاده از این جور چیزا
۱۸ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۲۶ أنارستان ...
عااااااااااالی

ولی من بودم دهن و دماغشو با هم میگرفتم :-))))
پاسخ:
بعد اون موقع مجبور میشدم از کوپن بیمه نامه ام بکنم :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">