- می دونی؟ هوا خیلی وقته خوبه. ما حالمون خوش نیس.
بابام فکر میکنه سرچشمه ی اینترنت از اتاق منه. هر وقت عکسهای گوشیش دیر لود میشه میاد میشینه تو اتاق من. جرات هم نمیکنم بگم پدر جان برو بگیر بخواب کلی دانلود داریم تا صبح!
من آدم کینه ای نیستم ولی هر طور فکر میکنم نمیتوانم آدمی را که دو بزکوهی و یک کبک را شکار کرده دوست داشته باشم.
خانه ساکت ساکت بود و ما هیچ خوابمان نمی آمد. داشتیم در مورد خواب هایمان حرف میزدیم. حرف جنگ شد و اینکه چقدر این روزها خواب جنگ میبینیم. شاخدار میگفت خواب های هر کس نشان دهنده ی شخصیت و مشغله های ذهنی اوست. یاس گفت که خواب میبیند که زیر آتش دشمن است و فشنگ در لوله ی تفنگش گیر کرده و هر کار میکند تیری شلیک نمیشود. سین میگفت همیشه خواب میبیند که دور و برش پر از زخمی است و هی تلاش میکند برود سر وقت آنها. شاخدار میگفت خواب میبیند هواپیماهای دشمن برای بمباران آمده اند و هیچ جایی برای پناه گرفتن ندارد. من اما خواب میبینم در جای بلندی ایستاده ام و دارم میبینم که دشمن دارد پالایشگاه ها، پل ها، سدها و کارخانه ها را با خاک یکسان میکند.
بابابزرگ خطاب به دایی کوچیکه و پسرخاله ها: "یعنی چی این مسخره بازیا؟ خجالت نمیکشید؟ دخترم این همه سال درس خونده اون وقت صداش میکنید دُکی؟"
من: :)))
اینجانب امسال رو سالِ "عزت و افتخارِ به من چه اصلا" نام گذاری میکنم. باشد که رستگار شویم.
شما هم وقتی توالت و حموم رو میشورید دیگه اجازه نمیدین کسی ازشون استفاده کنه یا فقط من اینجوری ام؟