درخت بلوط

بایگانی

۱۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

دیروز سوسن خانم در مورد یک آقای پدر سگی گفت: "مورچه که بال درآورد وقت زوالشه". یعنی وقتی خدا به یک آدم حقیر چیزهای خیلی زیادی می دهد نشانه ی این است که نابودی اش نزدیک است.

طبق معمول نوشتمش یک گوشه ای که در موقع مناسب استفاده کنم. درست مثل سکتوم سمپرا.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۳۷
تیستو
   شایدم شما پیش خودتون فکر کنید که ایش چقدر زیاد از کلمات انگلیسی استفاده میکنم. که درست فکر میکنید. منتهی من خیلی چندین برابر بیشتر از این "ایش چقدر زیاد" از کلمات و اصطلاحات لری استفاده میکنم که منتهی نمیشه اینجا نوشتشون. چرا؟ چون شما نمیتونید کپی اش کنید توی google translate. ماهم متاسفانه اینقدر تن پروریم که "حوصله ی شرح قصه نیست"
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۱
تیستو
    دیدم خیلی وقت است عکسی اینجا پست نکرده ام. رفتم فولدر عکسهایم را برای پیدا کردن یک عکس مناسب زیر رو کردم و اما عکس مناسبی پیدا نکردم و به جایش افسرده شدم. آمدم اینجا که بگویم i feel blue.
I feel Blue.
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۲
تیستو
   قدیم ها، شیشه ی مرباهای هویج مجید را یادت هست؟ تهش یک قوس خفیفی داشت که وقتی داستان مربا به آخرش می رسید قسمتی از مرباها آنجا پناه میگرفتند و به نوعی خارج از دسترس می شدند که به زور قاشق و چنگال و هیچ ابزار دیگری بیرون آمدن در کارش نبود.  ماها هم که آن موقع ها صرف فعل نتوانستن را بلد نبودیم، نان لواش را ریز ریز میکردیم و میریختیم ته شیشه و با قاشق حسابی هم میزدیم و تمام. نان های مربا اندود بود که از شیشه بیرون می آمد.
  حالا برنامه این است.  بیا شادی را همینطور از دل زندگی بکشیم بیرون.
۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۱۷
تیستو

فامیل گرامی

با سلام

نظر به اینکه حتی همه ی آدم ها در خانه ی خود آیینه دارند و اگر نداشته باشند هم حتما خود را در شیشه و ویترین مغازه ها دید زده اند، خواهشمند ام از روی سوال از "وای چقد چاق شدی" و "وای چقدر جوش زدی" پرش فرموده و به سوال های جذاب خود در زمینه ی " کی میخوای برامون نی نی بیاری؟" و "کی خونه میخرید؟" و "میم جایی استخدام نشد" و "اینجام درد میکنه به نظرت چی شده؟" بپردازید. 

لازم به ذکر است که ما هم متوجه کچل شدن و چروک شدن پوست و چاقی شما هستیم. همینطوری گفتم بدانید.

                                                                                 من الله توفیق

                                                                                   امضا تیستو

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۱۰
تیستو
بعد فکر کنین روی خونه روستاییه اسم نذاشته باشیم. اصلا امکان نداره. حالا اسمش چیه؟ به دلیل رعایت قوانین امنیتی مثلا فرض بفرمایید فامیلی خانواده ی مادری من "فرگوسن" باشه، اسمش رو گذاشتیم "جا فرگوسنی"
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۵۳
تیستو

آخرین انتخاباتی که تونستیم بعد از سالهای سال توش برنده بشیم، همه پرسی برای انتخاب رنگ سفال های شیروونی خونه ی روستایی مون بود.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۱۸
تیستو

   بچگی ها، نزدیک فروردین که میشد، دلمون خوش بود به خونه تکونی و لباس عید و تعطیلی عید و گشت و گذار و حداقل سه هفته بازی مداوم.

نزدیک اردی بهشت که میشد دلمون خوش بود به جشن تولد و آلو سبز و سیب ترش و خوابیدن روی تخت توی حیاط.

نزدیک خرداد که میشد دلمون خوش بود به تعطیلی مدرسه ها و دو روز یه بار امتحان دادن دیر رفتن مدرسه و زودی برگشتن و از همه مهمتر کلاسور دست گرفتن و تماشای دسته های عزاداری محرم با خیال راحت بدون درس و مدرسه

نزدیک تیر که میشد دلمون خوش بود که 3 ماه تعطیلی مداوم و اب بازی توی حیاط و برنامه کودک و کتاب قصه خوندن و کلاسای خونگی دختر دایی و سریال های شبانه ی تلویزیون.

نزدیک مرداد که میشد دلمون خوش بود که مسافرتایی که قرار بود بریم و نمیرفتیم و خونه ی خاله و درخت های لیموی توی حیاطش و شب موندن خونه شون و طوفان های تابستونی شدید و قطعی برق و دیوونه بازی زیر بارون.

نزدیک شهریور که میشد دلمون خوش بود که خریدن دفتر های دولتی و خوشگل جلد کردنشون و شستن کیف های مدرسه و رفتن خیاطی برای اندازه زدن لباس مدرسه و خریدن لوازم تحریر جدید و اضافه شدن یه گل به گل های لای کتاب روی جلد کتاب فارسی.

نزدیک مهر که میشد دلمون خوش بود که دوباره شبا توی حیاط خوابیدن و سرد شدن هوا و اومدن نارنگی ها و گلابی و کوتاه شدن شبها و شروع بارون های پاییزی.

نزدیک آبان که میشد دلمون خوش بود به روشن کردن بخاری و در آوردن لباس های گرم از توی چمدون و آش رشته پختن های ننه توی روزهای بارونی و سنگر گرفتن کنار بخاری و سرماخوردن و تو دماغی حرف زدن.

نزدیک آذر که میشد دلمون خوش بود به شالگردن بستن  و امسال شاید برف بیاد ( که هیچ وقت هم نمی اومد) و آش ماش خوردن و باز شدن غنچه های نرگس دور باغچه ی حیاط.

نزدیک دی که میشد دلمون خوش بود به دو در کردن کلاسا بخاطر امتحانات و نقاشی گوشه کنار برگه امتحان برای امتحان املا و بیست شدن معدل و کادوی مامان و نزدیک شدن به ماه رمضون و ذوق سحر و افطار و آژیرش.

نزدیک بهمن که میشد دلمون خوش بود به دهه ی فجر و تزیین کلاس و مسابقه ی نقاشی و سرود های انقلابی تلویزیون و قصه های دهه فجر از زبون بابا و راه پیمایی.

نزدیک اسفند که میشد دلمون خوش بود به تولد شاخدار و خوشحالی از گرم شدن هوا و گل کاغذی های صورتی توی باغچه و بازی کردن توی زمینایی اطراف خونه و چاله کندن و پیک نیک رفتن جمعه ها.

   اینطوری بود که کل سال رو دلمون خوش بود.

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۰۵
تیستو