درخت بلوط

بایگانی
می دونید متاهلی چی اش بده؟ اینکه وقتی دل آدم می گیره همه میذارنش به پای مشکلات زندگی مشترک! هیشکی هم نیفهمه که "بابا! من این دل رو از خونه ی بابام آوردم، همون قبل از ازدواج هم گاهی گیر داشت."
۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۸ ، ۰۰:۱۸
تیستو
    یومونچه را گذاشته بودیم توی یک پتو که یه طرفش دست من بود و یک طرفش دست شاخدار. بعد از کلی تکان دادن و شعر خواندن چند دقیقه ای بچه را گذاشتیم زمین که نفسی تازه کنیم ولی سرورم شروع کرده بود به نق زدن و اعتراض. به شاخدار گفتم بچگی خودمان یادت هست؟ و دوتایی کلی خندیدیم.
    بچه که بودیم نفری 10 تا جرکت رفت و برگشت پتو بیشتر سهممان نمی شد. تازه آن وسط بزرگ تر ها ممکن بود حوصله شان سر برود و بین حرکت رفت و برگشت با پا لگد کوچکی هم به حجم پتو میزدند. همیشه ی خدا هم 7- 8 تا بچه ی دیگر سر صف منتظر بودند که نوبتشان بشود.
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۸ ، ۲۳:۳۵
تیستو

   طبق رسم همیشگی دوستان قدیمی، رفته بودم توی اتاقش و او داشت تند و تند چیزهای جدیدی که به اتاقش اضافه شده را نشانم می داد. قلک کوچکی را کنار تخت اش نشانم داد و گفت این را خریده تا با پول هایی که توی آن می ریزد برود سفر. گفتم آخی! چه باحال خیلی خوبه که داری ریز ریز پول جمع میکنی که یه کار بزرگ بکنی. گفت: آره اینطوری واسه خودمم راحت تره. روزی 50 هزار تومن میذارم کنار که کم کم خرج سفرم دربیاد!

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۸ ، ۲۲:۳۶
تیستو
+نام پدر؟
 - کهن دل
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۸ ، ۰۹:۱۹
تیستو

    به شما جوانان توصیه میکنم وقتی هنوز قلق اندازه و پیمانه و این چیزا دستتون نیست، غذایی که همسرتون دوست نداره درست نکنید عزیزم. نکنید. وگرنه مجبور میشید سه روز تموم صبحانه و شام حلیم بادمجون میل بفرمایید. قربه الی الله.

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۸ ، ۱۱:۱۸
تیستو
-سرم درد میکنه. گیج میره. تهوع دارم. فشارم رفته بالا.
+اسهال و دلپیچه ای چیزی ندارین؟ (همزمان فشار میگیرم)
- اصلا. فقط اون روز گفتین فشارت بالاس(۱۳).الان باز رفته بالا.
+فشارتون ۱۲ هست خوبه. براتون دارو مینویسم.
- پس قرص اسهال هم بنویس‌. دیروز اسهال داشتم.
۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۸ ، ۰۹:۳۸
تیستو

 تابستان بوی ریحانِ سفره ی مادر بزرگ بود. بوی گل محمدی گوشه ی باغچه اش‌. تابستان زیبایی گیس موهای سیاه و سفیدش بود که توی ایوان خانه، شانه شان می کرد. تابستان شیرینی شیره ی انگوری بود که برای عصرانه هایمان می پخت.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و حالا ۱۶ سالی هست که دیگر تابستان نمی آید. هر سال، بهار که به آخر می رسد، هوا چند درجه گرم تر می شود و این پاییز است که از مرداد آغاز می شود.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۸ ، ۱۰:۰۴
تیستو

    یه بارم اوایل مهر بود، رفتم یه فروشگاه لوازم ارایشی بهداشتی بزرگ شهرمون که همیشه ی خدا شلوغه و فروشنده هاش از این عزیزم میتونم کمکتون کنم ی هاست و وقتی سرشون شلوغه به ما مظلوم های مودب محل نمیذارن، توی ساعت شلوغی خیلی خیلی خلوت بود. در جواب عزیزم میتونم کمک تون کنم شون گفتم چی شده؟ مشتری هاتون رفتن مدرسه؟ هار هار هار

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۸ ، ۱۲:۰۸
تیستو
    یک سنت حسنه ای در درمانگاه ما جاری است. به این ترتیب که وقتی پزشک جدیدی جایگزین پزشک قبلی می شود، تمام بیماران بدقلق و بداخلاق را دستچین میکنند و هل میدهند توی جمعیت پزشک جدید. همین طوری بود که من الان صاحب تیم ملی بد قلق ها هستم. حالا چند وقتی هست که کاغذی برداشته ام و نام بیماران بدقلق و همیشه ناراضی را یکی یکی به آن اضافه میکنم برای روزی که یکی ار پزشک های اینجا منتقل شود جای دیگر و یک پزشک جدید جایگیزین شود. تقریبا می شود گفت دارم برای وقت گل نی لبست تهیه می کنم، ولی با این حال این کار حالم را خیلی خیلی خیلی بهتر می کند.
اینطور بود که شروع کردم به نوشتن بلک لیست آدم های زندگی خودم. تازه ۱۶ عضو دارد و هنوز خیلی مانده تکمیل شود. فقط کاش می شد اینها را هم هل داد توی زندگی بقیه و به جایشان درخت کاشت.
۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۸ ، ۱۳:۲۴
تیستو
در تلاش برای کسب مقام جهانی در رشته ی بی حوصلگی هستم و تازه ، در این مورد خیلی هم ثابت قدمم.
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۸ ، ۱۳:۱۶
تیستو